تملک، کشنده است
به محض آنکه معشوق را مالک میشوی، معشوق را کشته ای.
خیلی ها عشق شان را با دستان خود کشته اند
دستان بسیاری از آدم ها به خون عشق شان آغشته است
آن ها اکنون به سوگ عشق خویش نشسته اند
.
.
.
نمی توان مالک همسر شد، نمی توان مالک فرزند شد، نمی توان مالک دوست شد ، نمیتوان مالک استاد شد، نمیتوان مالک شاگرد شد، نمیتوان مالک مردم شد. هیچ چیز به اندازه حس مالکیت، دشمن عشق نیست
.
بی جواب
چرا باید خسته بشم یا که دلم باشه کباب
این زمونه تو غربتش برای من جایی داره
دارم میرم که اینطوری قلبتون آروم بمونه
خوب می دونم که اینطوری صدای شعرم می پیچه
تو جاده تنهایی ا یه میلاد آروم بشینه
خوب آخره قصمونه باید تمومش بکنم
خدا نگهدار شما اینجا تمومش میکنم
رفتنیم رفتنیم باید برم باید برم
باید که تنها بمونم آوازه غم رو بخونم
شاید که رفتنم منو از یاد شما ببره
ولی شما تو قلبمی نهایته شکستنه
حالا که من دارم میرم بزار یه چیزیرو بگم
بعدش آرومو بیخیال تو غربت آروم بگیرم
من میرمو مونده برام یه جفت سوال